ببینیم که افکارشاعران زمان مشروطه و بعد ان و یا آرزوهای انان چه قدر به قوانینی که در زمان رضا شاه و بعد از او بوجود آمد نزدیک و یا دور است. رضا شاه را عده ای پدر ایران نوین و یکی از بهترین و وطن پرست ترین شاهان ایران میدانند. آنها اعمال وی را ستایش میکنند. در حالیکه عده دیگری او را دزد و نوکر انگلیس دانسته و میگویند انگلیسیان او را آوردئد و خودشان هم بردند. حسین مکی در کتابش ضمن اقرار به کارهای رضا شاه، انها را به دستور انگلیس قلمداد کرده است. که البته عجیب است که انگلیس که در تمام زمامداری قاجاریان کشور را روز بروز در منجلاب فرو برده و موجب قتل افرادی چون قائم مقام فراهانی و امیر کبیر به گفته خودشان(1) شده اند. ناگهان دایه بهتر از مادر شده و به رضا شاه دستور دهد که نه تنها از ان دو وزیروطن پرست قاجار تبعیت کند بلکه پا از انها هم فرا تر گذاشته به اقداماتی دست زند که انگلیس قبلا با انها مخالفت میکرده. عده ای هم هنوز عقیده دارند که دمکراسی ایران را شاهان پهلوی از بین بردند اما ایا ایران قبل از پهلوی ها دمکراسی داشت که از بین برود؟ بگذارید نظری به اوضاع ایران پبش از مشروطه و بعد از ان بیندازیم.
مجلس اول بعد از اختلاف هایی که بین مشروطه خواهان و مشروعه خواهان در گرفت و عده ای نیز کشته شدند سرانجام در روز سهشنبه ۲ تیر ۱۲۸۷بوسیله محمد علی شاه به توپ بسته شد . مجلس اول تعطیل شد. ایرج میرزا در این مورد نوشت.
زیاران آن قدر بد دیده ام گز یار میترسم به بیکاری چنان خو کرده ام کز کار میترسم
شاپوییها خطر ناکند و ترسیدن از آن واجب ولی با این خطرناکی من از دستار میترسم
نه ازمارونه ازکژدم نه زین پیمان شکن مردم از آن شاهنشه بی دین حلق آزار میترسم
اما عشقی نوشت.
بعد از جنگهای خونین در تبریز و دیگر نقاط کشور سرانجام مجلس دوم اغاز به کار کرد.
بشد سپهدار اول وزیر صدر پناه دو باره خلوتیان مضفرالدین شاه
شدند مصدر کار و مقرب درگاه یکی وزیر و شد آندوگر رئیس سپاه
و سید اشرف الدین گیانی چنین سرود
بارها شکر نمودیم که ممتاز شدیم همه از خلعت مشروطه سرافراز شدیم
مستبد گه به لباس علما جلوه کند گه به جلد امرا و وزرا جلوه کند
آه از ان دم که به جلد وکلا جلوه کند می زند تیشه به امنیت و حریت ما
این همان سعی وتلاشست که درسابق بود این همان جنس و قماشست که در سابق بود
این همان کاسه و آشست که در سابق بود هیج تغیر نکرده صفت و حالت ما
در 1293 جنگ جهاني اول درگرفت و با آسيب ديدن ايران از تركشهاي آن، اوضاع وخيمتر شد. دولت مركزي برا ی گريز از درگيريهاي بيشتر اعلام بيطرفي كرده بود گروهي از رجال تحتتاثير تبليغات به هيجان آمده و فكر ميكردند بهتر است ايران طرف عثماني مسلمان را بگيرد. اينان به كرمانشاه رفتند و در آن هرج و مرج دولت موقتي در آن شهر به حمايت عثماني تشكيل دادند و به زودي با رويارو شدن با مطامع عثماني و نيز ادامه درگيريهاي عساكر با ارامنه و آسورياني كه به ايران گريخته بودند و نيز درگيريهاي عساكر با سالداتهاي روس كه غرب آذربايجان را در اشغال داشتند، دولت موقت را رها كرده و متفرق شدند. شعر عارف را در این مورد ببینید:
حکومت موقتی چه کردبه که نشنوی گشوده شددرسرای جم به روی اجنبی
زترک این عجب نیست، چه اهل نام ونسب نیست قدم به خانۀ کیخسرو،این زشرط ادب نیست
زآه وتف، اگرچه کف، زنی چون دف بزن به سر، که این چه بازی است؟
که دور ترک بازی است برای ترک سازی عجب زمینه سازی است
و باز سید اشرف سرود
یك مدتی استبداد، از ظلم عذابم كرد مشروطه چو پیدا شد از غصه كبابم كرد
آن قحطی واین حصبه خوب خانه خرابم كرد افسوس ز دست من آن هشت پسر رفتند
مشروطه و استبدادهر دو به دَدَر رفتند
امروزنه مشروطه است ونه دوره استبداد نه جلوه شیرین است نه كشمكش فرهاد
این كوسه و ریش پهن هرگز نرود از یاد هر چند كه از خاطر ارباب هنر رفتند مشروطه و استبداد هر دو به دَدَر رفتند
این دوره آخوند است ، ای شاعر لایعقل آیا تو ندیدی خلق، در کشمکش اول
دو سال بعد در 1206 قرارداد محرمانه ديگري ميان روسيه و انگليس امضا شد كه ايران سه بخشي را هم دو بخشي كردند و شمال منطقه نفوذ روسيه و جنوب منطقه نفوذ انگليس شد. شعر ایرج میرزانوشت
گویند که انگلیس با روس عهدی کردست تازه امسال
کاندر پلتیک هم در ایران زین پس نکنند هیچ اهمال
افسوس که کافیان این ملک بنشسته و فارغند ازاین حال
کز صلح میان گربه و موش بر باد رود دکان بقال
خوشبختانه شكست روسيه در جبهه آلمان منجر به فروپاشي آن رژيم امپرياليستي شد. سالداتهاي اعزامي به ايران يا گريختند يا به دولت جديد بلشويكي پيوستند و رفتند. سپس نوبت آرمانخواهان بلشويك بود كه خواهان صدور انقلاب بلشويكي و جهانگير كردن آن بودند. نيروهاي انگليسي نيز براي كمك به روسهاي سفيد از درياي خزر به آن منطقه اعزام شده بودند. در گيلان و مازندران شورشيان، حكومتهاي محلي با گرايش به شوروي تشكيل داده بودند و در مناطق ديگر كشور نيز هرج و مرج همراه با پاندمي آنفلوآنزاي اسپانيايي و قحطي منجر به مرگ صدها هزار ايراني شد. واقعیت این است که از بدو تشکیل مجلس شورای ملی تا پایان انقراض قاجاریه تغییر اندکی در ترکیب نمایندگان مجلس رخ داد و بطور عمده وکلایی که در این پنج مجلس عضویت داشتند، همان ها بودند که از روز اول نماینده بودند.!!! در تمام سالهایی که جنگ در اروپا درگیر بود اوضاع سیاسی ایران نیز تحت شعاع آن قرار داشت و تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ این وضعیت تداوم داشته و در این میان کابینه حسن وثوق الدوله از بقیه کابینه ها اقتدار و عمر طولانی تری داشت. او با بریتانیا وارد مذاکراتی طولانی شد که حاصل آن امضاء قرارداد معروف ۱۹۱۹ در تهران است. اما شرط اصلی برای اجراء قرارداد، تصویب آن در مجلس شورای ملی بود. مجلس هم که تعطیل شده بود؛ بدین ترتیب علارغم برگزاری انتخابات مجلس چهارم، این مجلس تا بعد از سقوط کابینه سیدضیاءالدین طباطبایی شروع به کار نکرد. مسایل مختلف بالا چنان از نفوذ دولت محلي كاسته بود كه منجر به كودتاي سيدضياءالدين طباطبايي روزنامهنگار جوان با كمك قزاقهاي تحت فرمان رضاخان ميرپنج شد.
اما در سال 1299 مصادف با 1921میلادی دو ابر قدرت روس و انگلیس گرفتار مسائل داخلی خود بودند. روسیه تزاری به کشور شوروی تبدیال شده به دليل جنگهای داخلی از صحنه سياسی ايران خارج شده و مشغول مسایل داخلی خود ودرست کردن اوضاع بد اقتصادی بعد از جنگ بود. انگلیس هم گرفتارشورش استقلال طلبانه هند ( ۱۹۱۸ میلادی تا ۱۹۴۵ میلادی) و مسایل مادی بعد از جنگ جهانی اول بود در نتیجه هر دو این ابر قدرتها از اعمال نفوذ در مسایل ایران خودداری کردند در نتیجه کودتا به سرانجام رسید
دولت سيدضيا موفق به قرارداد مودت ايران و روسيه در فروردين 1300 شمسي شد. دولت سيدضيا كه با رجال سنتي به مبارزه برخاسته بود 3 ماه بعد سقوط كرد اما انسجام نسبي و امنيتي كه بخش نظامي كودتا ايجاد كرده بود موجب شد دولت بتواند بعد از 10 سال تعطيل مشروطيت، بار ديگر مجلس شوراي ملي را با حضور 68 نماينده در اول مرداد 1300 بازگشايي كند. .
مجلس پنجم شورای ملی انتخابات مجلس پنجم در فروردین سال ۱۳۰۲ شروع شد اما روند انتخابات در شهرستانها طولانی گردید. در این میان تحولاتی در کشور رخ داد که روند انتخاب وکلا را تحت تاثیر قرار داد. در آبان سال ۱۳۰۲ احمدشاه قاجار حکم نخست وزیری سردارسپه را امضاء کرد و برای همیشه ایران را به مقصد فرانسه ترک گفت. سردارسپه در تشکیل کابینه جدید عناصر روسوفیل از حزب سوسیالیست، همچون سلیمان میرزا را وارد کابینه کرد. در این مجلس حزب تجدد که غالبا طرفدار سردارسپه بودند و حزب سوسیالیست، اکثریت را داشتند و حزب اعتدالی به رهبری سیدحسن مدرس که در اقلیت قرار داشت. وقتی فرآیند انتخابات تمام شد، مجلس در بهمن ماه سال ۱۳۰۲ شروع به کار کرد. مقارن افتتاح مجلس، ندای جمهوری خواهی در تهران و سایر شهرها بلند شد. اما مقاومت جناح اقلیت مجلس به رهبری سیدحسن مدرس و برخی عوامل دیگر طرح مشترک سردارسپه، حزب سوسیالیست را با شکست مواجه کرد. در یک جمع بندی میتوان گفت که به علت فقدان زیرساختهای مناسب اقتصادی و اجتماعی در ایران آن روزگار و فهم ناقص و ناکافی از مقوله دموکراسی و حکومت مشروطه و سازوکار مرتبط با آن، مجالس این دوره از استانداردهای واقعی مجالس موکراتیک و مستقل بسیار فاصله دارد. به غیر از تعدادی اندک از جوانان پرشور و تحصیلکرده که در طی این دوران وارد مجلس شدند، غالب نمایندگان مجلس همان ملاکان و دیوانسالاران قدیمی بودند که تا دیروز در دستگاه استبداد مشغول کار و فعالیت بودند. هیئت دولت و نخست وزیران برآمده از این مجالس هم کم و بیش همین خصیصه را داشتند. سه مجلس اول نیمه کاره به فعالیت خود خاتمه داد. در این میان میتوان مجالس چهارم و پنجم را جزو موفقترین این مجالس نام برد، چرا که هم دوره خود را به اتمام رسانیدند و هم لوایح و قوانین مهمی را تصویب کردند. اما مشکل عمده مجالس این دوره وجود فساد گسترده، باند بازی و تقلب در انتخابات است. با توجه به این مطالب میتوان گفت که دمکراسی در ایران موجود نبود که رضا شاه انرا براندارد و اگر وجود مجلس شورای ملی انزمان را دلیل دمکراسی بدانیم همین مجالس در زمان پهلوی ها هم بود. اما ببینیم شاعران آن زمان چه میخواستند و تا چه حد رضا شاه آرمان انها را براورده کرد
تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست،
امیدی جز به سردار سپه نیست.
این شعر شاهزاده شاعر قاجار ایرج میرزا نوه ایرج پسر فتخ علیشاه است. چنانکه در این شعرمیبینیم او امید ش به سردار سپه است چون تجارت و صنعت و راه نیست .
او همچنین مخالف جن گیر و رمال و بالاخره خرافات مذهبی و مراسم انها بود .
از آن گروه چه خواهی که از هزار نفر اَقَلّ دویست نفر روضه خوان خَر دارد
دویست دیگر جن گیر و شاعر ورَمّال دویست واعظ از روضه خوان بَتَر دارد
در شعرزیر از قمه زنان انتقاد کرده و میگوید در جنگ دوسال پیش چند هزار نفر مردند و اگر در سیزده قرن پیش 72 نفر کشته شدند تو چرا ریشت را میکنی که خیلی خنده دار است
خانم هاله
زن قحبه چه میکشی خودت را دیگر نشود حسین زنده
کشتند و گذشت و رفت و شد خاک خاکش علف و علف چرنده
در جنگ دو سال پیش دیدی شد چند کرور نفس زنده
از این همه کشتگان نگردید یک مو ز زهار چرخ کنده
در سیزده قرن پیش اگر شد هفتاد و دو تن ز سر فکنده
امروز چرا تو میکنی ریش ای در خور صد هزار خنده
کی کشته شود دوباره زنده با نفرین تو بر کشنده
مخالفت با ملایان
نَعوذُ بالله از آن قطره های دیده شیخ چه خانه ها که از این آب کم خراب کند
او اشعاری برای کودکان دارد که انها را به وطن پرستی و دانش آموزی تشویق میکند.
شمارهٔ ۷۲ - وطن دوستی
ما که اطفال این دبستانیم همه از خاک پاک ایرانیم
همه با هم برادر وطنیم مهربان همچو جسم با جانیم
وطن ما به جای مادر ماست ما گروه وطن پرستانیم
شمارهٔ ۱۹ - شوقِ درس خواندن
حمد بر کردگارِ یکتا باد که مرا شوقِ درس خواندن داد
آشنا کرد چشمِ من به کتاب داده توفیقِ خیرم از هر باب
در سرِ من هوایِ درس نِهاد در دلِ من مَحَبَّتِ اٌستاد
عشق باشد به درس و مشق مرا نبود جز به این دو عشق مرا
ایرج ازجمله نخستین مردانی در ایران شناخته میشود که از جنبشهای حامی حقوق زنان حمایت کردهاست و بشدت مخالف حجاب است. .
خدایا تا کی این مردان به خوابند زنان تا کی گرفتارِ حجابند
چرا در پرده باشد طلعتِ یار خدایا زین معّما پرده بردار
مگر زن در میانِ ما بشر نیست؟ مگر زن در تمیزِ خیر و شرّ نیست؟
تو پنداری که چادر ز آهن و روست؟ اگر زن شیوه زن شد مانع اوست؟
چو زن خواهد که گیرد با تو پیوند نه چادر مانعش گردد نه روبند
زنان را عصمت و عفّت ضرورست نه چادر لازم و نه چاقچورست
زن روبسته را ادراک و هش نیست تآتر و رِستوران ناموسکُش نیست
اگر زن را بود آهنگِ هیزی بود یکسان تآتر و پای دیزی
چه خوش این بیت را فرمود جامی مِهین استادِ کُلّ بعد از نظامی:
»پریرو تابِ مستوری ندارد در ار بندی سر از روزن درآرد«
بنابراین آرزوی ایرج میرزا رواج تجارت و صنعت و آبادی راه ها ، تعلیم و تربیت، رفع حجاب واز بین بردن مراسمی مانند قمه زنی بود. ایرج میرزا در روز ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی یعنی سه ماه بعد از اغاز پادشاهی رضا شاه وفات یافت ولی با نگاهی به خدمات رضا شاه رفع حجاب، تاسیس دانشگاه تهران، ایجاد راه های سوشه و منع عزاداری در سال 1311 مبیینیم این افکار سالها پیش از رضا شاه خواسته طبقه روشنفکر بوده.
عشقی نیزدر یکی از شاهکارهایش یکسره اختصاص به دفاع از حقوق زنان ایرانی و تحریک و تشویق آنان به استیفای حقشان میکند.
مر مرا هیچ گنه نیست به جز آنکه زنم زین گناه است که تا زنده ام اندر کفنم
من سیه پوشم و تا این سیه از تن نکنم تو سیه بختی و بدبخت چو بخت تو منم
بکنم گر ز تن این جامه، گناه است مرا نکنم، عمر درین جامه تباه است مرا
چه کنم بخت از این رخت سیاه است مرا حاصل عمر ازین زندگی آه است مرا
مرگ هر شام و سحر چشم به راه است مرا زحمت مردن من یک قدم است
تا لب گور کفن در تنم است ... بهر گور است معطل ماندم
میرزاده عشقی از نخستین روشنفکران مدافع و حامی آزادی بانوان بود.. به نوشته الیز ساناساریان در کتابش، "جنبش حقوق زنان در ایران : طغیان، افول و سرکوب از سال ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷"، میرزاده عشقی از روشنفکران حامی آزادی زنان و به ویژه از فعالیت های "جمعیت نسوان وطنخواه" بود. در اردیبهشت سال ۱۳۰۳ خورشیدی، جمعیت نسوان وطنخواه با کمک میرزاده عشقی نمایش آدم و حوا یا سیب آدم و حوا در بهشت را آماده و با حمایت فعالانه افراد سرشناسی همچون یحیی دولت آبادی و ادیب السلطنه سرداری در پارک اتابک (سفارت روسیه کنونی) آن را اجرا کرد. این نمایش که اجرا شد نخستین تآتر زنان در ایران بود که محوریت آن آزادی زنان بود. پنج هزار زن از جمله برخی از زنان اروپایی به تماشای آن آمدند و ۴۰۰ تومان جمع شد که مخارج کلاس های اکابر برای زنان را تامین کرد. این نمایش به دلیل مخالفت شدید روحانیان تهران و حتی تهدید رییس نظمیه اجرای بعدی آن ممنوع شد عسقی در ۱۲ تیر ۱۳۰۳ ترور شد.
اندیشه سکولار متفکران غرب توسط روشنفکران غربگرایی چون آخوندزاده ، ملکم خان، و... به ایران نیز منتقل شده و ذهن و زبان نوگرایی چون عشقی را متأثر ساخته بود. این طرز تفکر ابتدا به صورت مبارزه با تحریفات دینی و خرافات مذهبی خود را نشان داد
من به جز تنبلی این را چه بنامم که تـو هـی خفته هر روزه و روزی ز فـلک مـی خواهـی
ای که هر روزه حـوالات تـو در بانک خداست بـه خـدایی خـداوند کـه چَک مـی خواهـی
یا در جای دیگر از تحریفات واقعه عاشورا می نالد و می گوید:
خــود ایــن فـضاحــت اعمــال روز عـــاشـورا قــسم بـه ذات خـدا جـزء دیــن تـازی نـیست
تــو نـعش دشمــن دیــن ار مــردی آر ورنـه تو خویش نعشی حاجت به نعش سازی نیست
عشقی و ادبیات کارگری
از دیگر اندیشه های نوینی که در آستانه قرن بیستم وارد ایران شد و در محافل روشنفکری مورد توجه بود، نوعی ادبیات سوسیالیستی است که در آن به حقوق کارگر و ستایش توده عطف نظر شده است. میرزاده عشقی نیز، متأثر از این مباحث، در یکی از آثار مشهور خود- رستاخیز شهریاران ایران- که اولین اپرایی است که در ایران اجرا شده است، چنین می سراید:
بعد از این باید نماند هیچکس در بندگی هر کسی از بهر خود زنده است و دارد بندگی
و سرانجام در قطعه ای این چنین می سراید:
اعـلان زوال سیـم و زر خـواهـم داد دولـت همـه را بـه رنجبـر خـواهـم داد
یـا افسـر شـاه را نگون خـواهم کـرد یـا در سر ایـن عقیـده سر خـواهـم داد
عید خون
اما با وجودهمهی شناختی که او از منبع درد دارد، توصیه میکند که برای اصلاح مملکت باید هر سال در آغاز تابستان پنج روز عید خون بر پا کرد
ای بشر مظهر شرافت شو نی ز سر تا بپا قباحت باش
عید خون گیر پنج روز از سال سیصد و شصت روز راحت باش
شاعر انقلابی، تنها راه نجات ملت را از تیره بختی، انقلاب میداند و در شعری با عنوان لزوم انقلاب، درخت آزادی را نیز با خون خود و هم میهنانش آبیاری میکند:
این ملک، یک انقلاب میخواهد و بس خونریزی بیحساب میخواهد وبس
امروز دگر درخت آزادی ما از خون من و تو آب میخواهد و بس
عشقی نیز قبل از به شاهی رسیدن رضا شاه کشته شد. اگر چه آرمان او مانند بعصی دیگر از شاعران این دوره انقلاب و یک جامعه سونسیالیستی بود. اما توجه بهعقاید اودر باره گذشته پیش از اسلام ایران . کشف حجاب در سال 1314 و از بین بردن مراسم مذهبی مانند قمه زنی و سواد آموزی قسمتی از ارمان های او جامه عمل پوشیدند.
عارف
در شعر "گریه را به مستی" از خرابی کشور نوشته و از اینکه ایران نه مالیه، نه معارف و نه قشون دارد شکوه میکند.
ز دارالفنون به جز جنون نداریم نه معارف نه، مالیه نی، قشون نداریم
برفت حس ملت آن چنان که گوئی به تن جان به جان رگ به رگ خون نداریم
نداریم اگر هیچ، هیچ غم نداریم ز اسباب بدبختی هیچ کم نداریم
وجودی که باشد به ازعدم نداریم پند پدرگرپسربگیرددامن فضل وهنربگیرد
ما ز نیاکان نشان چه داریم؟ تا که ز ما آن دگر بگیرد
بشدت مخالف آخوندهاست
تا که آخوند و قجر زنده در ایرانند این ننگ را کشور دارا به کجا خواهد برد
یا در جای دیگری میگوید:
ایران به روزگار تجدد چه داشت، گر مفتی و شیخ و مفتخور و روضهخوان نبود
یكی از مولفه های برجسته دیگر در شعر عارف، استعمارستیزی و دعوت مردم به آن است ودر شعری می سراید:
اجنبی صاحب ایران شد و این است غمم آن یكی شاد كه املاك و زر و زن دارد
یا اینكه احساس نارضایتی خود را از ورود بیگانگان به كشور اینگونه بیان می كند: خانه ای كه شود از دست اجانب آباد ز اشك ویران كنش آن خانه كه بیت الحزن است
مخالفت با حجاب
تا رخت مقید نقاب است دل چو پیچه ات به پیچ و تاب است
مملکت چو نرگست خراب است چارۀ خرابی انقلاب است
انتقاد از واعضان
واعظا گمان کردی داد معرفت دادی گر مقابل عارف ایستادی استادی
پار در سر منبر داده حکم تکفیرم شکر میکنم کامروز زان بزرگی افتادی
گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم یک نفس کشیدن را در هوای آزادی
یک بار دیگر با نخست وزیری رضاخان سردار سپه، نور امیدی در دل شاعر شعله کشید و در غزلی در اینباره گفت:
باد سردار سپه زنده در ایران، عارف کشور رو به فنا را به بقا خواهد برد
در شب چهارشنبه، پنجم شعبان سال 1303 بود که عارف غزلی به نام «جمهوری ایران» سرود و باآآواز پرشور خود خواند. شب بعد هم «مارش جمهوری» را با سرزنش خاندان قاجار و مدح سردار سپه از روی سن نمایش برای مردم خواند.
دست کز این غرفه این حور کو کشد جز دست جمهور
مطربا، ای پی خجسته پاره کن این سیم ناجور
نغمه های روح بخش پهلوی بشنو ازدور سلطنت کو رفت گو رو
نام جمهوریت از نو همچو خور افکند پرتو
تا ابد شد، تا ابد شد، مقهور ملت ازسلطنت وشاه وشاهنشاه وزامپراطور
پس او طرفدار سردار سپه و کارهای تجدد خواهانه اوست و خواهان معارف ، مالیه و قشونی منطم است. مخالف حجاب و اخوندهای مستبد است و فکر میکند سلسله قاجار و روحانیون ننگ کشور دارا هستند که انرا به بیگانگان واگذار کردند. اما او انقدر زنده ماند که تشکیل بانک ملی در سال 1306 و ستاندن امتیاز چاپ اسکناس در ایران که در انحصار بانک شاهنشاهی (متعلق به انگلیس) بوددر سال ۱۳۰۹ ، احداث خطوط راه آهن ایران در سال 1304 احداث کارخانه های قند سازی در سال 1311 و احداث اداره برق را ببیند اما احداث دانشگاه تهران و قانون کشف حجاب را ندید.
لاهوتی
اوج گیری جنبش مشروطه و تحولات سریع منطقه و جهان بر زندگی و روان لاهوتی اثر به سزایی گذاشت، چنانکه او با رشته های مذهبیاش وداع گفت و به صف مشروطه خواهان پیوست. انقلاب اکتبر 1917روسیه که موجب تحرک انقلابیان ایران شده وبا کمک های انقلابیون گرجی، ارمنی و قفقازی انقلابشان به ثمر رسیده بود بعد از موفقیت بلشویک ها و ایجاد اتحاد جماهیر شوروی برای روشن فکران نا امید ایرانی بیک سیستم ایدال تبدیل شد. این شیفتگی برای لاهوتی زندگی در آن دیار را به ارمغان آورد، اما شورانگیز ترین دیدگاه لاهوتی در اشعار دوره جوانی، مبارزه او با دیکتاتوری حاکم بر ایران است.
داد وطن خواهی شعری است از آن زمان
وطن ویرانه از یار است یا اغیار یا هر دو؟ مصیبت از مسلمان هاست یا کفار یا هر دو؟
همه داد وطن خواهی زنند، اما نمی دانم وطن خواهی به گفتار است یا کردار یا هر دو؟
وطن را فتنه ی مسند نشینان داد بر دشمن و یا این مردم بی دانش بازار یا هر دو؟
کمند بندگی بر گردن بیچارگان محکم زبند سبحه شد یا رشته ی زنار یا هر دو؟
به قتل و غارت دهقان و استثمار زحمتکش فقط مسجد بود بانی و یا دربار یا هر دو؟
وکیل از خدمت ملت تغافل می کند عمدا و یا باشد وزیر از مملکت بیزار یا هر دو؟
به مجلس نسبت ایران فروشی میدهند اما نمیدانم کنم اقرار یا انکار یا هر دو؟
وکیلان و وزیرانند خائن، فاش می گویم اگر در زیر تیغم یا به روی دار یا هر دو؟
تو را روزی به کشتن می دهد ناچار لاهوتی زبان راستگو یا طبع آتشبار یا هر دو؟
تهران ١٩٠٩ مطابیق با 1288
اودر دهه ۱۹۲۰ میلادی مطابق ۱۲۹۹ به عضویت حزب کمونیست ایران درآمد
شاد بمان ای هنری رنجبر ای شرف دوده نوع بشر
ای زتو آباد جهان وجود هیج نبود ار وجودت نبود
تهران 1910 مطابق با 1289
لاهوتی نیز مانند بیشتر شاعران هم زمانش مخالف سر سخت حجاب بوده و اشعار زیادی در این باره سروده. آشعار زیر نه تنها به بانوان نصیحت میکند که حجاب را دور اندازند بلکه انها را تشویق میکند که دانش اموخته فرزندانی دلاور ، وطن پرست، راستگوو پرکار به جامعه تحویل دهند.
خانم ملیحه رفیع زاده
سخنی با دختران از ابوالقاسم لاهوتی
زین چه حاصل که ز مژگان تو خنجر سازند؟ یا به ابروی تو گویند هلالی است نزار؟
من به زیبائی بی علم، خریدار نیم حسن مفروش دگر با من و کردار بیار
عاشقان خط و خال تو بدآموزانند دیگر این طایفه را راه مده بر دربار
عاشقی همچو “تمدن” به حقیقت داری بعد از این دست ز عشاق مجازی بردار!
اندرین عصر تمدن، صنما ، لایق نیست دلبری چون تو، از آرایش دانش به کنار!
عیب باشد که تو در پرده و خلقی آزاد حیف باشد که تو در خواب و جهانی بیدار!
دانش آموز و ز اوضاع جهان آگه شو! وین نقاب سیه از چهره روشن بردار!
تو گذاری به دهان همه کس اول حرف هر کسی از تو سخن میشنود اول بار
پس از اول تو بگوش همه این نکته بگو: که نترسند ز زحمت نگریزند از کار
سخن از دانش و آزادی و زحمت میگوی تا که فرزند تو با این سخنان آید بار
فرق هرگز نگذارد به میان زن و مرد وین دعاوی را ثابت بکند با کردار
اونیز مانند بقیه شاعران این دوره به ایران قبل از اسلام توجه کرده. يك بند از اين شعر را كه در قالب مسدّس سروده شده مرور ميكنيم:
درآندوري كه از بيدانشي تاريك بُد دوران نه از عدل و تمدن بود آثاري، نه از ايمان در آن دوران عدالتپرور و ديندار بود ايران به كيش حضرت زرتشت، يكتا بندة يزدان ببين آثار زرتشتي و عدل دورة ساسان نباشد بيسبب كاينسان بنان حقنويسيتان كند در حق استقلال ايران حكمت اندوزي
در باره زاهدان
ظاهرش یکرنگ دارد ، باطنش هفتاد رنگ، کار با این زاهد مکار کردن مشکل است.
لاهوتی در اشعارش توده های فقیر را به مبارزه و قیام علیه استبداد فرامیخواند و اتحاد داس و چکش را تنها راه رهایی میداند:
اگر چه لاهوتی خود را وطن پرست و آزادی خواه معرفی میکند اما با توجه به نزدیگی وی با استالین و عقاید سوسیالیستیش نمی توان اورا آزادی خواه به معنی امروز قلمداد کرد و به همین جهت از زمان مهاجرت به شوروی در زمره مخالفان حکومت ایران و غرب در آمد. اما مخالفت وی به حجاب ، اصرار وی به دانش آموزی بانوان و توجه به گذشته پر شکوه ایران باستان را میتوانیم قسمتی از آرزوهای دیگر تجدد خواهان ایرا ان روزبدانیم.
فرخی یزدی شاعر دیکر آن زمان و اشعار آزادی
مخالفت با نفوذ خارجی، مخالفت با قرارداد 1919
حبس نمودی مرا که گفته ام آن دوست در بروی دشمن وطن ز چه بگشاد
در عوض حبس گر بری سرم از تیغ پای تو بوسم به مزد دست مریزاد
لیک بگویم که طوق بندگی غیر گردن آزاد مردمی ننهد راد
درشعر زیر فرخی از نا امنی که در ایران بیداد میکرد و روز روشن به خانه ها ریخته و هر چه داشتند را را به یغما میبردند و یا مسافرها حتی گاهی مجبور بودند حتی لباسهایشان را هم به دزدان بدهند شکایت میکند.
دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی فتنه سربسر بگذاشت، سر به پای ناامنی
شد به پا در این کشور، شور و شورش محشر گوش آسمان شد کر، از صدای ناامنی
با سردار سپه مخالف بود و از اینکه او با زور امنیت را بر قرار میکرد گله دارد.
با مشت و لگد معنی امنیت چیست؟ با نفی بلد ناجی امنیت کیست؟
با زور مرا مگو که امنیت هست با ناله ز من شنو که امنیت نیست!
در شعر زیر نیز مردم را میترساند و سردار سپه را مانند شمشیرمیداند که مردم به وئ تکیه میکنند. اومیگوید که با پول سردار سپه طرفدارش شده اند اما ایا در ان زمان سردار سپه چقدر پول داشت؟
آنان که بیمطالعه تقدیر میکنند خواب ندیده است که تعبیر میکنند
بازیگران که با دم شیرند آشنا غافل که تکیه بر دم شمشیر میکنند
تا زر بود میان ترازو من و ترا با زور آن مساعده تسخیر میکنند
خطاب به تاریخ: شعری است که پیش بینی میکند که تاریخ از رضا شاه تعریف خواهد کرد در حالیکه مردم از دست او ناراضی هستند.
پیش چشم مردمان چون شب بود رویت سیاه زان که در هر روز ای جانی جنایت میکنی
از رضا جز نارضایی حکمفرما گرچه نیست بعد از این از او هم اظهار رضایت میکنی
رباعیات : شمارهٔ ۴ حق قضاوت اجانب همان کاپیتولاسیون است که داور در انحلال عدلیه انرا منحل کرد.
دردا که ز جهل درد نادانی ما چون سلسله شد جمع پریشانی ما
با حق قضاوت اجانب امروز یک داغ سیاهیست به پیشانی ما
در شعر زیر خواهان راه آهن است.
هر چند افق زمانه روشن نبود تکلیف جهانیان معین نبود
در قرن طلائی نکند آدم روی در مملکتی که راه آهن نبود
در شعر زیر میگوید که در کشورهای پیشرفته تعلیم و تربیت و هم نظام اجباری اصل زندگیشان است.
در کشور دیگران که بیداری بود از علم چو سیل معرفت جاری بود
تعلیم عمومی و نظام اجباری این هر دو اصول مملکت داری بود
شمارهٔ ۳۲۳ این جا هم میگوید گه باید مانند مردم دنیا دانا شویم تا بنده نگردیم
با علم و عمل اگر مهیا نشویم همدوش به مردمان دنیا نشویم
نادانی و بندگیست توأم به خدای ما بنده شویم اگر که دانا نشویم
اشعار او در باره انقلاب
شمارهٔ ۲۵۵
در مملکت انقلاب می باید و بس وز خون عدو خضاب می باید و بس
خواهی تو اگر شوی موفق فردا امروز دگر شتاب می باید و بس
خواهان آزادی است اما با انقلابی خونین
ز انقلابی سخت جاری سیل خون باید نمود وین بنای سست پی را سرنگون باید نمود
ثروت آنکس که می باشد فزون باید گرفت آنکه کم از دیگران دارد فزون باید نمود
از ره داد ز بیدادگران باید کشت دادگر این است و گران باید کشت
پرده ملک دریدند چو از پرده دری فاش و بی پرده از این پرده دران باید کشت
آنکه خوش پوشد و خوش نوشد و بیکار بود چون خورد حاصل رنج دگران باید کشت
شمارهٔ ۱۳۴: فرخی و سید اشرف گیلانی دو شاعری هستند که به فکر دهقانان و زندگی پر مشقت آنانند
تا حیات من به دست نان دهقان است و بس جان من سر تا به پا قربان دهقان است و بس
رازق روزی ده شاه و گدا بعد از خدای دست خونآلود بذرافشان دهقان است و بس
پیش خود تا فکر نفع بینهایت میکند
پیش خود تا فکر نفع بینهایت میکند کارفرما کارگر را کی رعایت میکند
ماه نو با روی پر خون شفق را کن نگاه کان ز داس و دست دهقانان حکایت میکند
او از آزادی سخن میگوید اما میخواهد برای آزادی دهقانان و کارگران ، مردم انقلاب کرده و ثروتمندان را کشته و ثروتشان را تقسیم کنند. در یکی از رباعیاتش خواستار راه آهن است و به شدت مخالف انگلیس است. همان طور که دیدیم در یکی از اشعارش از نا امنی گله مند است. جالب استکه او ار آغاز کودتای 1299 با سردار سپه و سپس رضا شاه به مخالفت با اوبرخاست اما اگر چه رضا شاه انقلاب نکرد اما با قلع و قمع اشرارو ایجاد امنیت ساختن راه آهن، تاسیس مدرسه و دانشگاه برای آگاهی مردم ، تاسیس بانک ملی به جای بانک شاهنشاهی انگلیس و ایجاد ارتش به جای ارتش جنوب زیر نظر انگلیس و قزاق روسیه به قسمتی از آرزوهای فرخی جامه عمل پوشاند اما فرخی یکی از دو شاعری استکه از احجافی که به دهقانان میرفت سخن میگوید که این مسئله چهل و چند سال بعد با انقلاب سفید و اصلاحات ارضی جامه عمل پوشید که آنهم باعث مخالت های بیشمار شد و نطفه جمهوری اسلامی در آن زمان نضج گرفت.
سید اشرف گیلانی از اوضاع ان زمان حکایت میکند.
خانم مینو محبی
بعضی وزرا مسلکشان راهزنی شد سرّی علنی شد
گشته علما غرقه در این لای ولجن وای ای وای وطن وای
سوزد جگر از ماتم خلخال خدایا محشر شده آیا؟
یک جامه ندارند رعیت به بدن وای ای وای وطن وای
گاهی خبر آرند که سرعسکر رومی آمد به ارومی
گه استره( استراباد)ویران شده ازشاهسون وای ای وای وطن وای
یک ذره ز ارباب ندیده است معیّت بیچاره رعیت
کارش همه فریادحسین وای حسن وای ای وای وطن وای
بعضی وزرا مسلکشان راهزنی شد سرّی علنی شد
گشته علما غرقه در این لای ولجن وای ای وای وطن وای
سوزد جگر از ماتم خلخال خدایا محشر شده آیا؟
یک جامه ندارند رعیت به بدن وای ای وای وطن وای
در شعر زیر از وزیر جنگ تعریف میکند و میگوید به خاطر قانون یهود و ارمنی آسوده میشوند
ایران
تاج عالم خاک ایران نیست هست سرزمینش جای شیرانست گویی نیست هست
پادشانش همه مشهور دنیابوده اند نامشان مشهورامکان است گویی نیست هست
آن وزیرجنگ کزوی اهل تهران راضیند زینت مجلس رضاخان است گویی نیست هست
چون وکیل از شهرها وارد به تهران میشود روز بازار وکیلان است گویی نیست هست
میشود آسوده با قانون یهود و ا رمنی چونکه مذهب تحت عنوان است گویی نیست هست
فصل پنجم مجلس جمهور ایران زنده باد
این وزیر جنگ با نام و نشان پاینده باد
این هم انتقاد از اسلام نمایان
بعضی به اسم اسلام بدعت پدید کردند از بهر مال دنیا رو بر یزید کردند
اولاد مصطفی را نا حق شهید کردند بعضی به اسم اسلام گشتند خان و سرتیپ
القابها گرفتند بی علم و عقل و ترتیبب انباشتند از پول صندوق و کیسه و جیب
بعضی به اسم ملت اموال خلق بردند بردند پولها را در بانکها سپردند
مبارک بود مقدم پهلوی بود فیض حق همدم پهلوی
خدا خواست ایران بماند بجاش که ممتا زشد پهلوی از براش
خروش جمهوری برخاست. نمایندگانی در مجلس از جمهوری حمایت کردند. گروهی به پشتی آن، گروه دیگر مخالف آن و اشرف الدین میگوید جمهوری احتیاج به علم و دانش داردو اگر ملت دانا شود کارش درست میشود.اینکه میگویی در پاریس جمهوری است به نظر می رسد که از دانش وعلم آنها بی خبری. برای مشروطه جوانهای زیادی کشته شدند ولی همان طور که مردم حسرت مشروطه را در دل دارند "یعنی با همه کشته شدن ها هنوز مشروطه موجود نیست" جمهوری نیز در خاک دفن میشود گویی پیش گویی اواز جمهوری امروز ایران است.
غزل جمهوریت
بهر جمهوری دل بعضی وکیلان شد غمین
صحبت جمهوری افتاده است در این سرزمین
من نه مشروطه نه جمهوری به دادم میرسد
من فقط دل بسته ام بر لطف رب العالمین
ملت ما گر شود دانا شود کارش درست
آه از نادانی این ملت محنت قرین
تجربه کردند در مشروطه رندان را تمام
نطقها گردند در مجلس برای آفرین
اندران مشروطه خواهی نو جوانها کشته شد
حال در جمهورخواهی دید سختی بیش از این
این شنیدستی که در پاریس جمهوری شده
غافلی از ملَتِ با علم و با دانش یقین
از برای ما فقیران بود مشروطه زیاد
حال در جمهور باید داشت دست آهنین
صحبت جمهور را چون علم و دانش لازم است
کی به جمهوری ر سد درویش خاکستر نشین
حسرت مشروطه رابردند یک جمعی به دل
صحبت جمهور هم در خاک خواهد شد دفین
و در موقع پادشاهی رضا شاه این شعر را نوشت.
موِّسسان مجلسی به شهر آراستند برای حفظ وطن ز جای برخاستند
به سوی مجلس برفت شهنشه نامدار زمقدم شاه ما اساس شد استوار
امید در مملکت بماند او بر قرار نیست در وصف او نوشت بی اختیار
به بیرق سلطنت کرد به مجلس ورود بر وکلای وطن ز نطق لطفی نمود
نطق روان بخش وی عقد ز دلها گشود الحق از موکبش قدرت ایران فزود
گردنِ گردنکشان ضعیف و تاریک شد از کمک پهلوی طالع ما نیک شد
ازاین نسیم شمال رفت به عالم خبر که پهلوی در وطن شد همه تاج سر
از دهقانان سخن میگوید که مشروطه هیچ کار برایشان نکرده
مشروطه را گرفتیم آخر نتیجه این شد گویا که قسمت ما روز ازل چنین شد
داغ و درفش و شلاق قسمت زا رعین شد
ما مردمان دهقان از علم و عقل دوریم هر چند حشم داریم اما کریم و کوریم
سال دوازده ماه ،عریان و لخت وعوریم ما تشنه و گرسنه در آفتاب و گرما
در باره دانش اموزی و مدرسه.
روح میبخشد هوای مدرسه جان شاگردان فدای مدرسه
در جهان واجب به ما علم است علم مرد و زن را رهنما علم است علم
کودکان را در زمان کودکی باعث نشو و نما علم است علم
میگوید اگر علم داشتیم ارتش و راه آهن و ثروت داشتیم.
ما اگر علم و هنر می داشتیم کوه را ازجای بر می داشتیم
از جوانان نظامی روز جنگ صدهزاران شیر نر می داشتیم
خط آهن می نمودیم اختراع راهها در بحر و بر می داشتیم
موقع صلح جهان در کنفرانس احترامات دگر می داشتیم
نفت و قند و شمع را می ریختیم جای حنظل نی شکر می داشتیم
علم اگر داشتیم چرا چندین گدا در میان رهگذر می داشتیم
درس می خواندیم با سرعت اگر از چنین روزی خبر می داشتیم
از برای دفع و رفع احتیاج در خزانه سیم و زر می داشتیم
او خواستار ایجاد مدارس فرستادن دختران به دبستان بود:
دختران مدرسه ها درس بخوانند مدام پسران از ره تحصیل شده نیكونام در ستایش خرد و دانش، شوریده وار می سرود: او می گوید دختر با علم از پسربی علم بالا تر است.
آدمی را علم و دانش در جوانی لازم است با خبر بودن از اسرار نهانی لازم است میوه ها شیرین به دامن می شود از مدرسه ای جوانان روح روشن می شود از مدرسه
گر پسر بی علم شد دختر از او بالاتر است دختر باهوش و دانا از پسر بالاتر است
شعر زیر طرفداری اشرف الدین را در باره زنان میبینیم که از اینکه شناسنامه به نام پدران است نه مادران انتقاد میکند
مضامین عمدهٔ اشعار اشرفالدین در نسیم شمال دربارهٔ مسائل اجتماعی و سیاسی است، مانند انتقاد از فاصلهٔ عمیق طبقاتی و نابرابریهای اجتماعی، همدردی با بینوایان و زحمتکشان ؛ پشتیبانی و اشاعهٔ اصول و موازین مشروطیت، تبلیغ ضرورت سواد آموزی و تعلیم و تربیت زنان ؛ نکوهش تعدد زوجات ؛ اشاره به وقایع مشخص تاریخی و انتقاد از ریاکاری. همان طور که در اشعارش هم دیدیم او طرفدار پهلوی است و او را در اشعارش میستاید.
بهارشاعر ، نویسنده و وکیل عصر قاجار و پهلوی چه میگوید؟
بهار در شعر زیرکه در سال 1293 و در جنگ بینالملل اول،در تهران نوشته خواهان تجدد و اصلاح است و ازآشفتگی کشور، و بیدادخارجی ها، عدم توجه وزیران و غارت حکام ها گله میگند.
هرکو در اضطراب وطن نیست آشفته و نژند چو من نیست
فرتوت گشت کشور و او را بایستهتر ز گور و کفن نیست
یا مرگ یا تجدد و اصلاح راهی جز ایندو پیش وطن نیست
ایران کهن شده است سراپای درمانش جز به تازه شدن نیست
شاها تویی که شب ز غم ملک در دیدهات مجال وسن نیست
بنگر به ملک خویش که در وی یک تن جدا ز رنج و محن نیست
درکشور تو اجنبیان را کاری جز انقلاب و فتن نیست
بیدادها کنند وکسی را یک دم مجال داد زدن نیست
کشور تباه گشت و وزیران گویی زبانشان به دهن نیست
حکام نابکار ز هر سوی غارت کنند و جای سخن نیست
در شعر زیر کودکان را به وطن پرستی ،کار، ورزش و خواندن درس تشویق میکند
ملک ایران یکی گلستانست ما گل سرخ این گلستانیم
کار ما ورزش است و خواندن درس همه از تنبلی گریزانیم
زنان
جوان بخت و جهانآرایی ای زن جمال و زینت دنیایی ای زن
دریغا گر تو با این هوش و ادراک به جهل از این فزونتر پایی ای زن
دریغا کز حساب خود وطن را به نیمه تن فلج فرمایی ای زن
بزرگا شهریارا! کامر فرمود کز این بیغوله بیرون آیی ای زن
به شاه پهلوی از جان دعاگوی اگر پنهان و گر پیدایی ای زن
بهارکه مشروطه طلب و از کارهای محمد علی شاه بشدت انتقاد میکند بعد از ازدواج با یکی از شاهزادگان قاجارو وکالت مجلس طرفدار احمد شاه و ولیعهد وی شده در جریان جمهوری و سپس قتل عشقی بشدت به رضا خان که آنزمان سردار سپه بود حمله میکند اما ده سال بعد چنین میسراید. ده سال پیش خزینه تهی بود و ادارات ویران . کارمندان بی حقوق بودند و سرهر ماه دولت به گدایی به در اجنبی ها میرفت که اشاره ایست به قرض گرفتن از روس و انگلیس . در هر گوشه ایران هم ظالمان حکمرانی میکردند و مردم را کشته و مال مردم را غارت میکردند. ولی ناگهان یک دست زور آزما پدیدار گشت و کشور را یک پارچه کرد.
نگه کن به ایران ز ده سال پیش ز آشوب و غوغا و قحط و غلا
خزینه تهیتر ز مغز وزیر ذخیره تهیتر از آن هر دوتا
ادارات، ویرانه و بیحقوق سپاهی، برهنه تن و بینوا
سر ماه، دولت به دریوزگی شده بر در اجنبی چون گدا
روان هر طرف جیش بیگانگان به یغمای این ملک داده صلا
به هرگوشهای ظالمی مقتدر به هر دستهای مفسدی مقتدا
شنیده خردمند هر بامداد ز نابخردان تهمت و ناسزا
ز مردم کشان خون مردم هدر ز غارتگران مال ملت هبا
درین حالت زار ناگه ز غیب برآمد یکی دست زورآزما
نجنبید از هیبتش آب از آب لهیب فتن سرد شد جابجا
و باز در شعر دیروز و امروزمیگوید که دیروز هزینه مان بیشتر از درآمدمان ، خزینه تهی، اداره کشور، تجارت و کار بدست بیگانگان بود و اسکناس آنها رواج داشت ، زنان چادر سیاه میپوشیدند و الا آخر. اما امروزدر روزگار پهلوی هزینه بیشتر شده ظالمان رفته ، راهها آباد و مدرسه ها همه جا باز شده اند.
همین طور در شعر بنای دبیرستلن پهلوی در شهر بابل از رضا شاه تعریف میکند
در زمان پهلوی شاهنشه ایران، کزو کشور ایران ز قید هرج و مرج آزاد شد
هرکسی آشفته بود از شفقتش آسوده گشت هرکجا ویرانه بود از همتش آباد شد
دیگران در جهل کوشیدند و شه کوشد به علم زان که داند که ارتقای کشور از استاد شد
نی به بابل بلکه در هر نقطهٔ کشور ز علم ریخته بنیادها زین شهریار راد شد
اکنون بر گردیم به سوال اول که ایا انگلیس به رضا شاه فرمان میداد و او نوکر انگلیس بود ؟ اصلن این شایعه ها از کجا می آید؟ البته غیر از بیشتر از دویست شاهزاده قاجار ، روئسای قبایلی که رضا شاه قدرتشان را محدود کرد تمام معممینی که با ایجاد مدارس ، اوقاف و دادگستری قدرت خودرا از دست داده بودند نیز به مخالفان رضا شاه پیوستند و بعد از رفتن او شروع به شایعه سازی کردند. اما نگاهی به گفته های ایرج شاهزاده قاجاری، لاهوتی عضو کمونیست و دوست نزدیک استالین، سید اشر ف گیلانی ، عشقی ، عارف و بهارمیبینیم که انها خیلی پیشتر از روی کار آمدن رضا شاه خواهان اقداماتی بودند که بعدا درزمان رضا شاه و چندی بعد در زمان محمد رضا شاه انجام شد. اگر هم نگاهی به نوشته های نویسندگان قبل از مشروطه و بعد در زمان احمد شاه بیندازیم باز خواسته روشنفکران ایرانی را به وضوع میبینیم . این آرزوی پیشرفت و تجدد را میتوان در تمام کشورهای عقب افتاده مشاهد کرد. ایران به خاطر گذشته پر افتخارش از این عقب افتادگی بیشتر رنج میبرد و روشن فکران آن نیز از زمان قائم مقام به فکر بهبود ایران افتادند اما متاسفانه زر دوستان خائن و البته همان انگلیس با توطئه این افراد را از میدان به در بردند.
پس این ایده ها نه از انگلیس آمده بودند و نه از مغز متفکر رضا شاه. این ها آرزوهای مردانی بودند که یا به غرب سفر کرده و یا با پیشرفت های غرب از طریق مطالعه آشنا بوده خواهان این پیشرفت ها برای کشور خود بودند . البته اگرچه عقاید سوسالیستی و کمونیستی نیز ادعا میکند که خواهان مدرسه و اشاعه علم و دانش، آزادی زنان ، حمایت از کارگران و دهقانان است و طرفداران این عقیده نیز از دیر زمان با تکیه به انها به تبلیغ این مرام می پرداختند اما بعد از روی کار امدن رضا شاه همین کمونیستهای جهان وطنی نیز به اشاعه این شایعات مضر دامن زدند. اینکه تمام حرکات وطن پرستانه و یا مضررا به خارجی ها نسبت دهیم خطرناک است. چونکه مردم فکر میکنند که باید هر چه به سر انها و یا کشورشان آمد قبول کنند چون ابر قدرتها میخواهند این بلاها سرشان بیاید و انها هیچ قدرت اعتراضی هم ندارند. البته ابر قدرتها میتوانند با جنگ یا خرید خائنین زر دوست وقایع را کمی به نفع خود تغییر دهند اما نمیتوانند جلو خواسته مردم را بگیرند. اما اقدامات تجدد طلبانه رضا شاه چه نفعی برای انگلیس داشت؟ هیچ کدام از این فلسفه پردازان جوابی به این سوال ندارند. بعد از شهریور 20 گفتند که رضا شاه راه آهن شمال به جنوب را به دستور انگلیس ساخته تا انها بتوانند در جنگ جهانی دوم آذوقه به شوروی بفرستند. ایا واقعا انگلیس در سال 1927 میدانست که در سال 1939 یعنی 12 سال بعد جنک جهانی اغاز میشود و انها با روسیه هم پیمان میشوند و بنابراین احتیاج به راه اهنی دارند که بتوانند از خلیج فارس به روسیه آذوقه برسانند؟ البته این منتقدان رضا شاه به جز احداث راه آهن دلیل دیگری از اطاعت رضا شاه از انگلیس نمی آورند و البته احمد شاه را دمکرات ترین شاه ایران قلمداد میکنند بدون اینکه اشاره ای به (پول دوستی ، رشوه گیری وحقوقی که از انگلیس میگرفت و اینگه اجازه گرفتن حتی برای مسافرت هایش از انگلیسی ها) بکنند. اما مقصود من از مقاله های شاعران مشروطه نشان دهنده انستکه مردم ایران اقلا بخشی از انان خواهان تجدد و پیشرفت ایران بودند که با کمک روشنفکران ان زمان بوسیله رضا شاه به مرحله عمل رسید. داستانی حکایت میکنند که در جنگ نادر شاه با اشرف افغان نادر متوجه پیرمردی شد که شجاعانه میجنگید از او پرسید که اهل کجاست مرد جواب داد اهل اصفهانم. نادر گفت وقتی اشرف اصفهان را گرفت تو کجا بودی؟ جواب داد من در اصفهان بودم اما نادر اینجا نبود. بهمین جهت در زمان قاجار افراد مدبر ؛ وطن پرست و درستکار زیاد بودند که یا کشته شدند و یا بی اثر ماندند اما رضا شاه توانست به این گونه افراد امکان دهد تا پروژه های تجدد خواهانه خود را اجرا کنند. ایراد دیگری که ازشاهان پهلوی میگیرند این است که انها دموکراسی و یا مشروطه را از بین بردند و یک حکومت استبذلدی بنا نهادند. اما چنانکه دیدیم مجلس که بنا شد همان شاهزادگان قاجار، روئسای قبایل وروحانیان با اعمال نفوذ انتخاب شدند و فریاد بعصی از این شاعران نیز از همین قماش است
خوب پس از انحلال سه مجلس در مجلس چهارم نیز باز همان گروه بالا انتخاب شدند ولی چنانکه از نوشته سایت (مجلس پنجم ولایحه تغییر سلطنت میخوانیم9 " آخرین مجلس دوره سلطنت قاجاریه (مجلس پنجم) در بهمنماه ۱۳۰۲ گشایش یافت. انتخابات دوره پنجم در فضایی از تقلب انجام شد و با موافقت رضاخان، قزاقهای سابق به مداخله در آن پرداختند. در این مرحله، احزاب سیاسی به تکاپو افتادند و در رقابتهای حزبی بهشدت درگیر شدند. رضاخان و مأموران او برای انتخاب نامزدهای معتمد خویش در مجلس و هموار کردن راه صعود به قدرت، تلاش گستردهای کردند."
بگذارید قبول کنیم که از سه حزبی که در انتخابات موفق شدند دو تا یشان با پول و یا فشار قزاق و نه به خاطر کارهای رضا شاه و برنامه های آینده وی انتخاب شدند. چه فرقی است بین این انتخابات و یا انتخابات قبلی که باز وکلا با پول و یا فشار سران فبایل و یا متنفذین محلی انتخاب میشدند؟ اینکه شاهان پهلوی دموکراسی را در ایران از بین بردند غیر معقول است .امروز ما باید مطالعه کنیم و شایعه را از حقیقت جدا کنیم. پهلوی ها شاید اشتناهاتی کرده باشند و البته حکومتشان هم احتمالا بی عیب نبوده وگرنه انقلابی صورت نمیگرفت اما نه انها نوکر بیگانه بودند و نه باعث از بین بردن دمکراسی نبوده شدند. نگاهی به اصل نوری نشاان میدهد که بسیاری از قوانین مردمی اجرا شده در زمان پهلوی ها با این اصل مغایرت داشته و اگر قانون اساسی اجرا میشد هیچ کدام از این قوانین اجرا شدنی نبود.
من فکر میکنم رضا شاه مانند نادر شاه، یعقوب لیث، امیرکبیر و دیگر خادمان کشور بعد از اسلام باید مورد احترام و تقدیر قرار گیرد ولی پیشرفت ایران آن زمان را مدیون نه تنها او بلکه تمام افراد دولت های وی میدانم . شما چه فکر میکنید؟
- ۱
-اسماعیل رایین نویسنده ی کتاب "حقوق بگیران انگلیس" از قول سفیر انگلیس سِر جان کمپبل، میگوید که آنها باعث قتل
قائم مقام شدند.
-۲
بر طبق وبسایت ویکی پیدیا دانشنامه آزاد- میرزا حسین خان سپهسالار ۵۰ هزار لیره، میرزا ملکم خان ۲۰ هزار
لیره، معین الملک ۲۰ هزار لیره و مبالغی نیز اقبال الملک به عنوان رشوه برای عقد این قرارداد از انگلیسیها دریافت